سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ

لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 333
  • بازدید دیروز: 42
  • کل بازدیدها: 196255
  • بازدید ماهانه: 196255



نابغه کوچولو
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
چهارشنبه 92 مرداد 16 :: 6:31 عصر ::  نویسنده : نابغه
شناخت گرایی

همان گونه که مستحضرید اهمیت علم روان شناسی درکشورمان به صورت مدرن آن در چند دهه ی اخیر، بیش از پیش آشکار شده است.

به عبارت دیگر می توان گفت برای حل قسمت عمده ای از مسائلی که بشر امروز با آن روبرو است باید از علم روانشناسی کمک گرفت.

در همین راستا کتاب روان شناسی سال سوم رشته ادبیات و علوم انسانی بیش از یک دهه است که در  چرخه ی آموزش کشور قرار دارد. مرکز یادگیری تبیان نیز به منظور یاری رساندن به شما دانش آموزان و دانشجویان عزیز، سلسله مقالاتی را در این ارتباط در نظر گرفته، که امید است مورد بهره مندیتان قرار گیرد.

 

مکتب شناخت گرایی فرآیند های ذهنی را مورد مطالعه قرار می دهد. برخی خیلی ساده می گویند روان شناسان ساخت گرا «نحوی فعالیت ذهن » را مطالعه می کنند. و در حالی که رفتار گرایانی مانند جان واتسون معتقدند مفهوم ذهن یا هشیاری چیزی بیش از قصه های بی اساس نیست.

 

با فرض پذیرش وجود ذهن این نکته مطرح می شود که ذهن در کجا قرار دارد؟

ممکن است برخی از روان شناسان شناختی پاسخ دهند: «مهم نیست شما مجبور باشید ذهن را در محل خاصی قرار دهید» و این نحوه عملکرد آنست که اهمیت دارد.

 

شناخت گرایی

برخی می گویند: ذهن در مغز جای دارد. با پیشرفتی که توسط روان شناسان فیزیولوژیکی یا به طور اختصاصی تر عصب شناسان درباره ی این که مغز در انتقال تکانه های عصبی و رمز گردانی اطلاعات عصبی، چگونه عمل می کند، مطالب زیادی مطرح شده است. یافته های این گروه از دانشمندان برای آن دسته از روان شناسان شناختی بسیار مطبوع است که معتقدند در بر رسی نهایی، زمانی که تمام واقعیت ها روشن می شود، به زبان فیزیولوژیکی پاسخ داده خواهد شد: جایگاه ذهن در مغز است.

 

هایس Hayes تعریف خوبی از روان شناسی شناختی، به شرح زیر ارائه می دهد:

روان شناسی شاختی، رویکردی نوین به مطالعه ی فرایند هایی است که افراد توسط آن ها دنیای خود را می شناسند، فرآیند هایی مثل حافظه، یادگیری، فهمیدن زبان، مسأله گشایی و خلاقیت

روان شناسی شناختی تحت تأثیر پیشرفت های موجود درد زبان، علوم کامپیوتر و البته مطالعات پیشین در فلسفه و روان شناسی قرار داشته است.

چیزی که در این تعریف به صورت تلویحی بیان شده، این مفهوم است که روان شناسی شناختی بر مطالعه ی «فرآیند های ذهنی عالی» تأکید دارد.

 

لیختنشتاین Lichtenstein معتقد است:

یکی از ویژگی های جذاب روان شناسی شناخت این واقعیت است که با روان شناسی عقل سلیم یک فرد عادی مطابقت دارد. تعریف معمولی و تا حدی علمی روان شناسی اینست: روان شناسی مطالعه ی ذهن است.

 

نیسر Neisser که یکی از پژوهشگران پیشگام در این زمینه تعریف جالبی از این پدیده دارد:

روان شناسی شناختی به کلیه ی فرآیند هایی اشاره دارد که توسط آن، درون داد حسی تغییر شکل می یابد؛ کاهش می یابد، گسترش می یابد، ذخیره می شود، بهبود می پذیرد و به کار برده می شود.

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ویلهم وونت برای ایجاد یک علم آزمایشی جدید، روان شناسی را از فلسفه جدا نمود.

هم او و هم طرفدارش تیچنر، معتقد بودن که

اولا ادراک را «تا اندازه ای که ما دنیای واقعی را می شناسیم» تبیین کردند و
ثانیا درون نگری را به عنوان روشی ابداعی برای مطالعه ی محتوای ذهن معرفی کردند.
 

در مقالات پیشین دانستیم مسأله مورد توجه روان شناسان گشتالت مطالعه ی ادراک است.

آن ها معتقدند ادراک ها را باید به صورت کل مطالعه کرد، و نباید آن ها را برای تجزیه و تحلیل، به اجزاء تقسیم کنیم.

در بسیاری از موارد نحوه ی عملکرد ذهن فطری یا طبیعی است و رویداد های ذهنی به وسیله ی قوانین سازماندهی ادراکی، توضیح داده می شوند.

اما نکته ی مهم برای روان شناسی شناختی اینست که ادراک ها، شناخت ها یا شیوه های پی بردن به دنیا هستند. در صورتی که گشتالتی ها بر بینش و آمایه تأکید می ورزند. که برای توجیه و توضیح عملکرد ذهن بی اهمیت به نظر می رسد.

علاقه به روان شناسی شناختی با پژوهش عوامل انسانی در طول جنگ جهانی دوم آغاز شد.

عوامل انسانی به عنوان موضوع مطالعه به تعامل انسان و ماشین ها می پرد ازد مخصوصا با توجه به بهتر کردن مهارت های انسان.

این حوزه از روان شناسی در طول جنگ با توجه به نیاز برای متحول شدن تکنولوژی در طراحی وسایل، نمایان شد.

این مسأله در حوزه ی هوانوردی مهم تر به نظر می رسید.

 

برودبنت Broadbent خاطر نشان کرد که هواپیما اطلاعاتی که برای خلبان به نمایش گذاشته می شود، زیاد است. لذا وی نمی تواند کلیه ی آن ها مورد توجه قرار دهد. در واقع توجه کردن به عقربه های بسیار زیاد، به مقدار زمان زیادی نیاز دارد.

در واقع وی به صورت ضمنی به طرح این مسأله پرداخت که:

اولا انسان ها به صورت منفعل منتظر نمی مانند که محرک ها بر آن ها تأثیر بگذارند، بلکه به صورت فعال محرک ها را جستجو می کنند.
دوما به نظر می رسید پردازش اطلاعات انسان مشابه مکانیزم های کنترل ماشین باشد. یعنی همان گونه که هر مکانیزم ماشین به نوع خاصی از اطلاع رسان پاسخ می دهد، نظام پردازش ما نیز به همین نحو به صورت مجموعه ای از این گونه مکانیزم ها عمل می کند.

 

عموم روان شناسان شناختی بر شناخت ها و فرایند های ذهنی میانجی تأکید می ورزند، اما در بسیاری از جنبه های دیگر با هم فرق دارند.

لی هی  leahey آن چه را که سه الگو برای روان شناسی شناختی می نامد توصیه کرده است:

 

1-ساخت گرایی «جدید»
شناخت گرایی

این جنبش که در اروپا شروع شد، ارتباط چندایی با ساخت گرایی وونت و تیچنر ندارد. این الگو بر رویکرد ساختاری به شناخت تکیه می ورزد. یعنی این که ساختارهای شناخت چیستند و چگونه کار می کنند. این گروه بر رابطه ی زبان با شناخت تکیه دارند. دو نفر در این جنبش بسیار مشهورند.

 

یکی از آن ها ژان پیاژه  (عکس روبرو) روان شناس سرشناس رشد است که سال های مدیدی رشد زبان و فکر را در کودکان مطالعه کرده است.

پیاژه در آزمایشگاه آلفرد بینه آزمایش های هوش را به کار می برد وی، مشاهده کرد که کودکان به صورت کاملا متفاوت با بزرگسالان، استدلال نموده و دنیا را به صورت متفاوتی درک می کنند.

 

او معتقد بود که نیروی عقلانی نه تنها به صورت کمی، بلکه به صورت کیفی نیز رشد می  کند. برای مثال، یک کودک پنج ساله نه تنها از یک کودک ده ساله کمتر می داند، بلکه فرآیند های تفکر متفاوتی را به کار می برد. راه های مختلفی برای شناخت دنیا وجود دارد و وقتی کودکان رشد می کنند ساختار منطقی ذهن آن ها دستخوش تغییر می گردد.

دیگری نوم چومکس است که یک نظریه مبسوط زبان را با توجه به ساختار زبان رسمی آن به وجود آمده است.

 

2-انسان و ماشین

مطالعه  ی پردازش اطلاعات و کامپیوتر. با پیشرفت کامپیوتر بعد از جنگ چهانی دوم، بین شناخت اسنان و عملکرد های کامپیوتر قیاس های متعددی صورت گرفت.

 

3- ذهن گرایی «جدید»

اصطلاح لی هی برای این گروه، به وضوح تعریف نشده است و چند معنی کلی دارد.

لی هی می گوید این الگو بک گروه تقریبا التقاطی است آن ها می توانند روان شناسان شناختی ای باشند که در دو گروه اول جای نمی گیرند وجه مشترک آن ها این که است که بر اصول تداعی که از نظر برخی روان شناسان شناختی دیگر مهم انگاشته می شوند، تأکید ندارند.

بالاخره رفتار گرایان شناختی هستند که لی هی اشاره ای به آن ها نکرده است. این گروه بر اهمیت رفتار تأکید دارند، ولی بر خلاف افراطی هایی چون اسکینر با استفاده از اصول شناختی میانجی به عنوان بخشی از تبیین های خود، مخالفتی ندارند. آلبرت بندورا، پیشگام این گروه است.




موضوع مطلب :